
جرم من بسیجی است
کارت فعالم،خون میطلبد
آقا میگوید،نشان شهادت توست....سند شهادت بسیجی است
ریش دارم و تسبیح به دست،نه به دست ریا،دست به دست
سری که از سر به زیری پایین است نه از سرِ سرگرمی
من 25 خرداد هشتاد و هشت گیر کرده ام
بغضی گلویم را میفشارد
بغضی که آتشش را خاموش نمیکنم
مثل همان آتشی که حوزه نینوا را آتش زد
گیر کرده ام میان چرخ ماشین هایی که حسین را شهید کرد
گیر کرده ام میان خیابان بن بستی که حسام را شهید کرد
تیر میکشد قلبم از تیری که به سینه تو خورد ای بسیجی
تار میشود دیدگانم،وقتی دیدگان شهر بسته میشود روی من....
و جهان من میشود،مسجد سر کوچه...فاصله میان خانه ما و خانه خدا....
بایکوت میکنند توی بسیجی را،و تو سکوت کن،علی(ع) هم بیست و پنج سال سکوت کرد!
تحریم میکنند تو را،حسین(ع) را هم تحریم کردند...
فضای امروز،به کوری چشم منافقان دیروز،فردای روشنی را نوید میدهد...
انتقام خون هایی که به ناحق،سر دعوای دو کاندیدا ریخته شد را میگیریم
و تو ای کسی که میگویی آن مرد رفت،فلان قضیه تمام شد،این خون ها تمام نمیشود...
جنس چفیه ای که روی دوش رهبر است،همانی است که امروز روی دوش من است،شهر ری،میان بازار خریدم
چفیه ات را بالاتر بیاور
صورتت را بپوشان
آلوده گناه نشوی...
موتور را روشن کن
بسم الله
تویی و یک شهر گناه...
حواست به نامردان روزگار باشد...
چفیه ات را بالاتر بیاور...

نظرات شما عزیزان: